روزانه های من

یه جای اختصاصی برای حرفهای من

روزانه های من

یه جای اختصاصی برای حرفهای من

برگ چهاردهم

امشب شب تاسوعاست

نیومدم متن عاشورایی بنویسم

اومدم از خودم بنویسم 

امشب که داشتم از کلاس برمیگشتم (توضیحش رو پایین تر مینویسم) یهو انگار یکی دستمو گرفت و شوت کرد توی سال 92

دیدم دقیقا پارسال همین شب بود که با مدیرک برای اولین بار دعوامون شد. برام لیست رو کرد ! باورم نمیشد که برداشته و از تمام مسائل ریز و درشت نت برداشته !!! بهم میگفت باید فردا (ینی تاسوعا ) بیای سرکار و چون من گفتم نه دعوامون شد

یادمه که ساعت 8 شب منو رسوندن شهر و من دقیقا 8 تا خیابون رو توی سرما پیاده برگشتم . رسیدم خونه و گریه کردم و تب کردم و خوابیدم.یادمه تنها بودم ، مامان خونه مادرجون و بابا عزاداری بودن

فرداش رفتم سرکار اما خب این داستان ها شروعی شد برای دعواهای بعدی


گفتم کلاس میرم. بعله ! بالاخره با کلاغ سال سن عزم خودم رو جزم کردم برای گواهینامه . دارم کلاس آیین نامه میرم البته فعلا


از عصری که دلم گرفته بود الانم بانو برام توی و.ا.ی.ب.ر مسیج زد که قراره با خاله و مامان و دخترخاله اش سفر کنن به دیار س  . دلم سوخت ! خیلی ناجور ! آخه قرار بود با هم بریم اما انگار هیچ کس هیچ وقت منو یادش نمی مونه ! عیبی نداره ! خداجونم بذار یه با هم شده از نزدیک ببینمش . خواهش میکنم 

نظرات 1 + ارسال نظر
emasis سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 16:51 http://emasis.blogsky.com/

والا شما همش از س و و و ن میگی دیگه به حروف مقطعه عادت کرم

هاع ، الان یعنی من زیادی کنجکاویدم؟ ذهنم کنجکاوه خب!

+نه ولی جدی
انشالله کربلا بری خانمی
عزاداریات قبول و التماس دعا دارم


شیطونیییییی؟؟؟؟
خب آخه دلم نمیاد اسم مستعار بذارم براشون !
در نتیجه با حروف اول اسم و فامیلیشون صداشون میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد