امشب شب تاسوعاست
نیومدم متن عاشورایی بنویسم
اومدم از خودم بنویسم
امشب که داشتم از کلاس برمیگشتم (توضیحش رو پایین تر مینویسم) یهو انگار یکی دستمو گرفت و شوت کرد توی سال 92
دیدم دقیقا پارسال همین شب بود که با مدیرک برای اولین بار دعوامون شد. برام لیست رو کرد ! باورم نمیشد که برداشته و از تمام مسائل ریز و درشت نت برداشته !!! بهم میگفت باید فردا (ینی تاسوعا ) بیای سرکار و چون من گفتم نه دعوامون شد
یادمه که ساعت 8 شب منو رسوندن شهر و من دقیقا 8 تا خیابون رو توی سرما پیاده برگشتم . رسیدم خونه و گریه کردم و تب کردم و خوابیدم.یادمه تنها بودم ، مامان خونه مادرجون و بابا عزاداری بودن
فرداش رفتم سرکار اما خب این داستان ها شروعی شد برای دعواهای بعدی
گفتم کلاس میرم. بعله ! بالاخره با کلاغ سال سن عزم خودم رو جزم کردم برای گواهینامه . دارم کلاس آیین نامه میرم البته فعلا
از عصری که دلم گرفته بود الانم بانو برام توی و.ا.ی.ب.ر مسیج زد که قراره با خاله و مامان و دخترخاله اش سفر کنن به دیار س . دلم سوخت ! خیلی ناجور ! آخه قرار بود با هم بریم اما انگار هیچ کس هیچ وقت منو یادش نمی مونه ! عیبی نداره ! خداجونم بذار یه با هم شده از نزدیک ببینمش . خواهش میکنم
والا شما همش از س و و و ن میگی دیگه به حروف مقطعه عادت کرم
هاع ، الان یعنی من زیادی کنجکاویدم؟ ذهنم کنجکاوه خب!
+نه ولی جدی
انشالله کربلا بری خانمی
عزاداریات قبول و التماس دعا دارم
شیطونیییییی؟؟؟؟
خب آخه دلم نمیاد اسم مستعار بذارم براشون !
در نتیجه با حروف اول اسم و فامیلیشون صداشون میکنم